Monday, April 30, 2007

چرخ گاهی نمیچرخه

یک موقعی که من شبها برای شرکت قبلی ام تا ساعت 7 کار میکردم پدرم میگفت. آقا اگه هم میدوی برای خودت بدو. برای کسی دیگه دویدن زور داره. اما هنوزم نتونستم برای خودم بدوم. یعنی واقعا شرایط اینجا طوری آدم رو می پیچونه که انصافا کاری نمیشه کرد. یک موقعی هم آمدیم کاری برای خودم شروع کنیم. کلی کاتالوگ زدیم . خودمون رو معرفی کردیم. قیمت هامون رو ولی متاسفانه یک نفر هم جدی زنگ نزد. جالب اینه، یک سایت بود. سایت کشتارگاه تهران بود یا نمیدونم کجا بود. پرنده وسط سایت داشت پرپر میزد. یک سایت به عنوان پیشنهاد زدیم. خیلی مسخره بود. گفتند مال خودمون بهتره. دیشب از عصبانیت میخواستم کل کاتالوگ ها رو بریزم دور. دلم نیومد. آقا ولش کنید داره بارون میاد.

No comments: