Monday, April 30, 2007

امتحان استخدامی

امتحان استخدامی وزارت امور خارجه و آموزش و پرورش تو 2-3 هفته آینده برگزار میشه. اصلا شبها این ساختمان داده رو جلو میگیرم که بخونم انگار غم عالم رو گرفتم. اصلا چیزی یادم نیست ولی خیلی دلم میخواست حداقل یک ارگان دولتی برم. بابا خیلی ها سر از مثلا بانک در آوردن. حداقل اگه حقوق معمولی میگیرن کلی مزایا دارن. کلی وام دارن. خود اون وام چقدر مشکلات آدم رو حل میکنه. اینجا که ما هستیم وام که بماند هنوز بعد از 2 سال بازم بعضی موقع ها قرار داد 3 ماهه میبندن. 3 ماهه! خدایی خیلی مسخره است. آفا من امسال رو گذاشتم سال تحول. یا باید تکلیف کارم معلوم شه، یا درسم، یا نمیدونم ....

چرخ گاهی نمیچرخه

یک موقعی که من شبها برای شرکت قبلی ام تا ساعت 7 کار میکردم پدرم میگفت. آقا اگه هم میدوی برای خودت بدو. برای کسی دیگه دویدن زور داره. اما هنوزم نتونستم برای خودم بدوم. یعنی واقعا شرایط اینجا طوری آدم رو می پیچونه که انصافا کاری نمیشه کرد. یک موقعی هم آمدیم کاری برای خودم شروع کنیم. کلی کاتالوگ زدیم . خودمون رو معرفی کردیم. قیمت هامون رو ولی متاسفانه یک نفر هم جدی زنگ نزد. جالب اینه، یک سایت بود. سایت کشتارگاه تهران بود یا نمیدونم کجا بود. پرنده وسط سایت داشت پرپر میزد. یک سایت به عنوان پیشنهاد زدیم. خیلی مسخره بود. گفتند مال خودمون بهتره. دیشب از عصبانیت میخواستم کل کاتالوگ ها رو بریزم دور. دلم نیومد. آقا ولش کنید داره بارون میاد.

Sunday, April 29, 2007

یک کتاب میخواهیم یا هزار تا درد سر؟

الله که تا 2 روز مونده به افتتاح نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، سایت نمایشگاه بسته بود. کلی ما این ور و اون ور زدیم که ببینیم کتابهایی که میخواهیم امسال ارائه شده یا نه؟ وسط Search کردن دیدیم به به، تو بارندگی این 3 شبه آب رفته تو کارتون های کتاب نمایشگاه. معلوم نبود اینا دیگه کی بودن که با نیش باز کتاب های خیس رو میتکوندن. خلاصه این که الحمد الله که کتابهایی که میخواستم تو لیست فروش مستقیم بود. پس دیگه رفتن نداره. البته شانس هم آوردم. چون پولش هم خیلی نبود